یکی از خصوصیات بارزدوبی، زندگی ماشینی پر زرق و برقیه که به شدت وسوسه بر انگیزه واگر توش غرق بشی یک حرصی انگار مرتب گلوی آدم را فشار میده برای بیشتر غوطه ور شدن.این وسوسه ها را میشه به راحتی تو مقیاس های مختلف در جاهای مختلف تجربه کرد.امروزمن یک چهره جدیدش را تجربه کردم :
امروز روز دوم کارم تو شرکت برت هیل بود.پروژه ای که تصمیم گرفته شده بود من به تیمش اضافه بشوم،2 تا برج مسکونی اداری خیلی عظیم بود که گویا قراره از این برج های بچه معروف جهانی بشه.از اون هایی که وقتی عکس های 3بعدی اش را می بینی دهنت آب میافته و میگی پدر ... چی کرده !!!
طراحی کار تقریبا تمام شده و کار تو مرحله حل کردن مسائل اجراییه.حس کار کردن رو چنین پروژه ای خیلی خوبه ولی به شرطی که کار را از مرحله کانسپت شروع کنی.نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم.راستش همیشه کارهای مونومنتال عجق وجق (Iconc Buildings) را دوست نداشته ام. ای نوع کارها تو دوبی به نظرم بی معنی تر هم هست چرا که فیل هواکردن وسط یک بیابونی که با بستر و کالبدش هیچ رابطه ای نداشته باشه معماری نیست بلکه مجسمه سازی محضه.
دوباره اون حرصی که راجعش نوشتم قلقلکم داد. ولی دیدم وقتی به حل کردن پلان های مسخره برای رسیدن به اوت لاینی که یک حجم عجیب غریب را بوجود میاره و زندگی بالای ارتفاع 50 طبقه اعتقادی ندارم ، طراحی کردنش هم عین دروغه.
اگر به خودم باشه دوست دارم یک فضای شهری طراحی کنم.فضایی که با زمین خود در ارتباطه و مردم در آن در مقیاس انسانی زندگی می کنند.به عنوان یک معمار فکر می کنم آنچه بیشتر دوبی به آن احتیاج دارد فضای شهری و انسانیه نه برج هایی که بیشتر از زمین و زندگی انسانی فاصله می گیرند.
دوباره ظاهر دهن آب بیانداز 2 برج قلقلکم می دهد...
تو این موارد بهترین کار اینه که برای فرار از این جور وسوسه ها سریعا خودت را تو شرایط درست گیر بندازی. با مدیر پروژه ام صحبت کردم.از فردا میرم به طبقه بالا . با یک تیم دیگه .برای پروژه ای که دوست دارم!!!. این وسط باید بگم که شانس هم خیلی باهام یار بود. خیلی وقتها آدم مجبوره تو حیطه شغلی کارهایی را انجام بده که بهش اعتقاد نداره....
20 آبان 86
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر