سه‌شنبه، آبان ۱۵، ۱۳۸۶

احساسي ها 1

خانه پدري
به خودم اين اجازه را مي دهم كه پس از ماه ها موتور بخش احساسي را روشن كنم. اينقدر احساس امنيت دارم كه دنده را خلاص كنم و ترمز دستي را آزاد كنم...
بهش اجازه مي دهم پس ازمدت ها ايزوله شدن هر آنچه مي خواهد ببيند، بشنود ، حس كند ، لذت ببرد ، حسرت بكشد ، بخندد ، شك كند ، ابراز كند و اشك بريزد، آزاد و جاري ...
بايد كمي اقرار كنم ،
به اين كه چقدر از بودن تو خانه پدري ام لذت مي برم.
مهم اين نيست كه بعد از ماه ها كه به تهران برگشتم خودم را تو يك خانه جديد ديدم كه ديوارهاي جديد اتاق ها هيچ خاطره اي برايم نداشتند.مهم اين است كه اينجا خانه پدري من است جدا از مكان و محله و كوچه.
اينجا خانه اي است كه توش جاي پاي قديمي خودم را مي بينم و بوي پدر و مادرم را حس كنم حتي اگر مادرم ميل ها از خانه دور باشد. .
تجربه شيريني است،
آگاهانه و هدفدار اين خانه را ترك كرده بودم و حالا دوباره تو آغوشش احساس امنيت مي كنم.
و باز هم گريزي نيست از رفتن...
14 آبان 1386

هیچ نظری موجود نیست: