جمعه، آبان ۱۸، ۱۳۸۶

شاکتی

اگر بخواهم شاکتی را از دید خودم تعریف کنم، شاکتی را همان طبیعت ناب و حرکت خود به خودی جاری در کل کائنات می دانم که رد پای آنرا می توان همه جا پیدا کرد.من قوی ترین صورت آنرا درون خودم لابه لای احساساتم پیدا کرده ام. دوست دارم راجع به آن کمی بنویسم.
شاکتی من ، انرژی عظیمی است که تحت تاثیر شرایط خاص عاطفی ، از اعماق لایه های ذهن و روح و تنم به طور ناگهانی آزاد می شود.انگار تمامی سطوح آگاهی را با سرعتی بالا پشت سر می گذارد، بدون اینکه حتی نیم نگاهی به آن بیاندازد. به کلی از جنس دیگری است.مثل یک توفان هر آنچه را که در خودم به زحمت کاشته ام تا به یک میوه آگاهی تبدیل شود زیر پا له می کند و مرا به شدت تکان می دهد... اشک ها امانم نمی دهند.کاملا بی اختیار مرز بین خنده و گریه را طی می کنم و اغلب به شدت نیاز دارم حالاتم را ابراز کنم...
مدت ها بود که حس می کردم تماسم با این منبع انرژی کمرنگ شده. این حالت تو دوره های ذن و شاکتی پرانایاما بی واسطه نمایان می شد.آخرین باری که با توفانی از شاکتی دست و پنجه نرم کرده بودم زمانی بود که نزدیک ترین دوستم می رفت به سفری دور...
وبعد از آن انگار همه چیز درونم یخ زده بود.
امروز دارم از تهران برمی گردم به دوبی. دلیل برای برگشتن زیاد دارم.دلایل خیلی خوب و محکم.ولی شاکتی با دلیل و منطق سرو کار ندارد. مثل یک زلزله یا صاعقه که به آوار نمی تواند فکر کند. از جنس طبیعت است و وحشی. تنها کاری که می توانم بکنم پذیرفتن و نگاه کردن به آن است. می گذارم در من جاری شود.هر چه بیشتر اشک می ریزم، روان تر ازمن عبور می کند.وقتی به آن نگاه می کنم انگار لحظه رقص کیهانی شیوا و شاکتی تحقق می یابد.
18آبان 86

هیچ نظری موجود نیست: