جمعه، آذر ۰۲، ۱۳۸۶

تو محیط کار جدیدم هرروز با آدم های جدیدی روبه رو می شوم.با اینکه ظاهر امر کاملا جدید به نظر می رسد ولی یک کم که ازشان فاصله می گیرم می بینم انگار تک تک آنها را می شناسم.
یاد کارتون بچه های مدرسه والت می افتم . یاد فیلم مشتی عباد.داستان انگار همان است و فقط مقیاس و شکل ظاهر آدم ها عوض شده است.
اگر اغراق نکنم می توانم برای شخصیت هایی که تو این مجموعه با آنها آشنا شده ام دست کم 2-3 تا مثال از افرادی که تو ایران تو مدرسه و دانشگاه و کانون و محل کارو محافل مختلف می شناسم بیاورم...
آدم هایی که اصالت از چهره شان می بارد و وقار و مسئولیت پذیریشان آدم را یاد بچه مثبت درس خوان های مدرسمان می اندازد . یک سری آدم فرصت طلب مثل ان بچه هایی که همیشه خودشون را برای معلم لوس می کردند و سر امتحانی که قرار می گذاشتیم ورق سفید بدهیم ، زیرش می زدند. یک سری آدم ها خصوصیت بارزشان مهربانی و حمایتگر بودنشان است . برای فهمیدن این امر زیاد لازم نیست تلاش کرد چشمان متینشان از دور برق می زند...
تو هر جمعی می توان یک طیف مشترک از آدم ها با کاراکترهای مختلف پیداکرد که در یک مورد خاص با هم وجه اشتراک دارند.

هیچ نظری موجود نیست: