سه‌شنبه، آذر ۱۲، ۱۳۸۷

انقدر پیش میاد که یهو یاد یکی می افتم و مثل برق می پرم یه اس ام اسی می فرستم براش یا اگه بشه تماس می گیرم ویا حداقل دو خط ایمیل می نویسم . . .
دیروز تو آشپزخانه یهو بوی خاله جون اومد . تا اومدم بپرم و یه تماسی باهاش بگیرم ، یهو یادم افتاد این مشترک مورد نظر مدت هاست که دیگه در دسترس نیست . . .
. . .
خواستم این جا بنویسم که چقدر دلم برایت تنگ شده .

روحت شاد .

هیچ نظری موجود نیست: