یکشنبه، فروردین ۱۱، ۱۳۸۷

شیرینی سبکی خیسی

خیلی طول کشید تا تونستم از قضیه سر دربیارم . این اتفاق هم به سادگی نیفتاد تا اینکه تونستم توی قضیه حل بشم . خیلی اوقات هست که سعی می کنیم برای درک کردن کسی یا فهمیدن چیزی یا همدردی با کسی خودمون را تو جای دیگه ای بگذاریم . به اصطلاح زاویه دیدمون رو عوض کنیم یا از منظر دیگه ای به قضیه نگاه کنیم ! ! !
ولی اینا همش توهم محضه ، یه دروغ بچگانس ...
تنها وقتی میشه چیزی رو درک کرد که ازش رد شد یا توش حل شد .
وقتی که اینقدر تحت تاثیرش تکون بخوری که در اوج اشک قهقه بزنی یا از شدت خنده اشکت در بیاد .
وقتی که بتونی رنگی رنگی بشی ازش  ، سیاه ، قرمز و شاید سفید . . .
وقتی که زیر بار دردش خرده خرده بشی ،
و تنها وقتی که ازش خیس بشی . 
برای خیس شدن هم باید تو آب غوطه ور شد . یک سطل آبی که رو سرت خالی می کنی ، راه به جایی نمی بره . خیسی خالی فقط آدم رو سنگین می کنه .
وقتی تن به آب زدی اول از خیسی سنگین میشی . اگربعدش تونستی توش معلق بمونی می رسی به تجربه شیرینی سبکی .
 اون وقته که می تونی بگی  :   فهمیدم
 


۱ نظر:

niki گفت...

امیدوار نباش همه بفهمن چی گفتی . بیشتر آدم ها از بارون هم فرار می کنند چه برسه به سطل آب و دریا و غوطه ور شدن و .....