دوشنبه، مرداد ۲۱، ۱۳۸۷

خانه

پیشتر از این مثل اغلب آقایونی که تو خانه دست به سیاه سفید نمی زنند ،هیچ وقت نمی دونستم که خانه داری چه کار وقت گیریه و چه قدر عشق و حوصله می خواد .

همین جا می خواهم همه مادرهایی را که هم مامان های خوبی هستند ، هم همسرهای خوبی هستند ، هم در بیرون از خونه کار می کنند و هم ( به سختی ) به کارهای خانه شان می رسند ، را تحسین کنم .
و همین جا می خوام اقرار کنم که من نه همسر دارم نه بچه . فقط یه کار دارم بیرون از خانه ، عین همه آدما و یک خونه نقلی که دوست دارم بیشتر براش وقت بگذارم و توش پرسه بزنم ولی متاسفانه اغلب آن اندازه ای که دوست دارم وقت پیدا نمی کنم .

۱ نظر:

ناشناس گفت...

دوست محترم، برای آدمای نسل من و شما توی شهری مثل دوبی واژه های مجازی مثل خانه، همسر، فرزند و … جای خودشونو به آدمها ، جاها و خیلی چیزای دیگه دادند که خوب میتونه سرآدمها رو گرم کنه. دبی با آدمای دوروبرم بیش از هرجای دیگه منو یاد شهربازی معروف توی داستان پینوکیو میندازه. متاسفم ولی این شهر بواسطه آدمها و جاهای رنگ و وارنگش واژه دیگه ای را برا ماها به ارمغان آورده که لقلقه ی زبون بیشتر آدمای توی دبی؛ "فان".