جمعه، مرداد ۱۱، ۱۳۸۷

برخی از توانایی ها هستند که وقتی کسب شدند ، امکان از دست دادنشان خیلی کمه . مگر اینکه اتفاق غیر منتظره ای بیفته و در اثرآسیبی جدی آن توانایی را از دست بدهیم .
مثلا وقتی تو 1-2 سالگی یاد می گیریم که چطوری تعادلمان را حفظ کنیم و روی 2 پا راه برویم ، تا آخر عمراغلب به راحتی راه می رویم و نیازی نیست برای حفظ تعادل انرژی مصرف کنیم .
وقتی یاد می گیریم که چطوری یک ماشین را برانیم ، ممکنه بعد از سالها رانندگی نکردن ، یک نوع دلهره و ترس از رانندگی داشته باشیم ، ولی به محض استارت زدن تمام آنچه برای راندن باید انجام بدهیم اتوماتیک وار بدون فکر کردن مثل یک اطلاعات ذخیره شده ، آزاد می شود و شروع می کنیم به راندن .
ممکنه در اثر عدم انجام دادن کاری برای مدت طولانی ، مهارت قبلی را از دست بدهیم ولی خود ماهیت عمل به عنوان یک توانایی به صورت یک آگاهی تو سلولهای ما ذخیره می شود .
مثلا همیشه این موضوع برام جالبه که چه طوری می شود که بعد از سالها شنا نکردن ، به محض اینکه تن به آب میزنم می دانم که چه طوری باید نفس بکشم ، دست و پا بزنم و تعادلم را حفظ کنم . ممکنه سرعت شنا کردنم تغییر کرده باشه ولی خود توانایی جزو بخشی از وجودمه که به شکل یک آگاهی ظاهر می شود .
مدت هاست ماهیت یاد گیری و پروسه انجام شدنش و تبدیل یک ماهیت فرای وجودت به قسمتی از آگاهی درونی و بالفعل کردن آن برایم جذابیت خاصی پیدا کرده . هر روز که می گذرد قابلیت های خودم را در یادگیری موارد مختلف ، متفاوت می بینم . یادگیری هایم از حالت ناخوداگاه قدیمی تغییر کرده و مقداری سخت تر هم شده است ولی همچنان شیرینی خود را دارد . هر چه بیشتر می گذرد مثل یک بازی و هیجان کسب امتیاز، بیشتر و بیشتر سعی می کنم . گاهی نتیجه گرفتن به مراتب طولانی تر و سخت تراز پیشترهاست برایم .

هیچ نظری موجود نیست: