شنبه، اسفند ۰۴، ۱۳۸۶

دفتر سبز سیمی من

 آخرین باری که ایران بودم ، به جز کتابهایی که بار کردم با خودم آوردم ، یه سری کتاب هم گذاشتم کنار که هروقت کسی می تونست ، برام بیاره . هفته پیش یه سری از انها به دستم رسید . بین آنها یک دفتر بود که به کلی فراموشش کرده بودم وبا دیدنش کلی روحم شاد شد . شاید 4 سال پیش بود که خریدمش . یک دفترچه سیمی 200 برگی با ورق های گراف قهوه ای رنگ و یه جلد محکم سبز رنگ . من و آنیتا مشتری ثابت این دفترها بودیم که کتابفروشی روبروی کتابخونه باغ فردوس تو خیابون پهلوی منبعش بود . این یکی تو یه دوران خیلی خوب و پربار همیشه همراهم بود . با ورق زدنش رفتم به اون سالها ... رفتم به جلسات درس های فلسفه هنر، یادداشت هایی مربوط به اون دوره ای که با بچه ها جمع می شدیم و کتاب حقیقت و زیبایی بابک احمدی را می خوندیم . یه دوره ای گیر داده بودم به تفسیر قرآن خوندن که تیکه تیکه یادداشتهام تو این دفتر هست . از ایران شناسی و معماری دوران باستان بگیر تا یادداشت هایی راجع به رهبران طریقت و عرفان ، تا یه مجموعه از غزلیات شمس که دوستشون داشتم و برای خودم یه گوشه می نوشتم ، تا شکایت نامه های عاشقانه ، همه و همه اینقدر آینه جالبی از 3- 4 سال پیشم جلو روم گذاشت که تا الان که دارم می نویسم هیجان زده ام !
نت برداشتن از مطالبی که می خونم همیشه برام کار سخت و وقت گیری بوده .
امشب یه بار دیگه قدر این کار رو دونستم . دفترم هنوز برگ خالی داره . پرش خواهم کرد .


هیچ نظری موجود نیست: