یکشنبه، آبان ۰۶، ۱۳۸۶

بدرود

دوباره یک خانه جدید، یک اتاق جدید، جمع کردن وسایل و از نو چیدن آنها...
این فضایی است که تا کنون بارها تجربه کرده ام.
بدرود گفتن به اتاق هایی که بند بند آجرهایش شنوای خنده و گریه و زمزمه های نیمه شبی بوده اند، تو هر ترک دیوارش هزارتا خاطره رخنه کرده و تو کنج گنجه هایش ده ها عاشقانه پنهان شده بوده...
و باز هم گریزی نیست از رفتن...
5 آبان 1386

۲ نظر:

ناشناس گفت...

برو تا جایی که می تونی

ناشناس گفت...

LIFE is like a game, at the end of each level there is a door on which your click loads the next level.
Endings are in fact beginnings. Save the game and click the door.