شنبه، بهمن ۰۶، ۱۳۸۶


یه وقتهایی برای ارتباط با منابع طبیعی میشه یه کم سادگی و فانتزی و شیطنت به کار برد و رد پای آن روتو جنبه های خیلی ساده و روزمره پیدا کرد. لازم نیست آدم حتما یه پنجره داشته باشه که وابشه به یک منظره زیبا و بارون بباره و آدم کنارش بشینه و قهوه بخوره و حظ کنه. باور کنید همیشه لازم نیست آدم بره کنار دریا یا تو دل کوه تا حس کنه میشه با طبیعت حرف زد. ارتباط با گل و گیاه هم بدون رفتن به جنگل یا یه پارک باحال یا یه حیاط با صفا ممکنه.

 پریشب که خسته و کوفته از سرکاربرگشتم خانه، دلم خیلی می خواست می تونستم تو یه فضای طبیعی ریلکس کنم. ولی نه ناش بود و نه جاش. خیلی هم گرسنه بودم .این هم یه شرایطیه که حس رومانتیک بازی را پاک از بین می بره !

هر چی سبزیجات تازه تو کل یخچالم بود رو ریختم بیرون و دست به کار شدم.یه سالاد باحال و رنگی رنگی درست کردم و یه خوراک سبزیجات گذاشتم بار.

 باور کنید میشه موقع شستن یک کاهو یا خرد کردن یه گوجه فرنگی قرمز یا پوست کندن چند تا هویج نارنجی که معلومه خیلی شیرینن، یه لذتی را تجربه کرد که شاید تو دل یه جنگل پرازگل و بلبل پیدا نشه...

هیچ نظری موجود نیست: