شنبه، تیر ۰۷، ۱۳۹۳

سوغاتی و هجرت

مهاجرت کردن اتفاق عجیبی است و اعجاب آن در چالشی است که مهاجر با بستر جدید و قدیم خود دارد. اینکه هر فرد چقدر زمان لازم دارد تا با دیار جدیدش خو بگیرد کاملا شخصی است و به هزار نکته مختلف بستگی دارد/

حدود هفت سال و نیم است  که در خارج از ایران، در امارات متحده عربی، در شهر دوبی زندگی می کنم ولی شاید کمتر از شش ماه باشد که احساس می کنم به شهری که در آن زندگی می کنم تعلق خاطر دارم و پایم روی زمینش بند است. تنها در این چند ماه بوده که نگاهم از پشت سرم، از تهران و خانواده ام و دوستانم و همه مکانهایی که از آنها در تهران هزاران خاطره دارم بریده شده و به جلو رویم خیره شده. برای من، رسیدن به این جایگاه 7 سال طول کشید. شاید زمان زیادی باشد به نسبت خیلی های دیگر، شاید هم کم. نمی دانم. اما نشانه های زیادی وجود دارند که این اتفاق را تایید می کنند و حس می کنم که به قول معروف در دیار جدید جا افتاده ام.

به تازگی در سفر بودم. اهل سوغاتی خریدن هستم همیشه. خرده ریزهایی کوچک ولی به یاد ماندنی. هیچ وقت هم فله ای خرید نمی کنم که چنته ام پر باشد برای هر فرد احتمالی. نه . هدیه های کوچکم را همیشه به اسم می خرم. مثلا می دانم کدام کارت پستال یا مداد موزه فلان را برای چه کسی خریده ام.
درسفرهفته پیش، دست آخر 3 تا هدیه کوچک خریدم برای دوستان محدودم در دوبی. همین. این اولین بار بود که دوستان و خانواده ام در ایران از لیست این هدیه های کوچک حذف می شدند. 

با خودم فکر می کردم:
از سفر به دوبی برمی گردم و به دوستانی که در دوبی چشم به راهمند سوغاتی می دهم ...

هیچ نظری موجود نیست: