پنجشنبه، اردیبهشت ۲۳، ۱۳۸۹

دین (به کسر دال)

در پستوی خفقان و رخوت ،
در اعماق ناامیدی و سستی ،
و در صفحات تنهایی و فراموشی . . .

تو دارها را می آویزی،

ونمی دانی که داغ سلاخی آزاده ها ،
آتش می زند بر یخبندان رخوت ،

و گرمای دردناک خون های سبز .
شگون می بخشد به تنگاتنگ ترس و بی اعتمادی ،

و تو نادانسته و ناخواسته ما را به خودت مدیون می کنی . . .

۱ نظر:

احسان گفت...

خوب بود... خیلی...