دوشنبه، مهر ۲۷، ۱۳۸۸

حدود ده نفر بودیم که دور یک میز شیشه ای بزرگ در یک اتاق جلسات باشکوه جمع شده بودیم . جلسه کاملا رسمی بود . رئیس بزرگ بزرگ وارد می شود . پیراهن مردانه کتان خوش دوختی که ازسفیدی برق می زند به تن دارد و یک دستگاه توت سیاه * در دست . مانند همه حاضرین در جلسه ، مانند همه آدم بزرگ های مهم ! به محض اینکه پشت میز می نشینند ، توتشان را روی میز می گذارند و ساعتی از بازی با آن دست می کشند.
جلسه مهم آغاز می شود . معماران و مهندسان و کارشناسان هریک به نوبت در مورد پروژه و نحوه پیشرفت و مشکلات وغیره صحبت می کنند . در این میان رئیس بزرگ بزرگ جدای همه مسائل فنی ومعمارانه وتکنیکی از یک سری ارقام و اعداد سوال می کند و جواب صریح می خواهد . این اعداد چیزی جز ابعاد و اندازه وسطح زیر بنایی بیش نیستند و او که به خوبی می داند این ارقام را چگونه به زبانی دیگر ترجمه کند ، به سرعت آنها را با بودجه پروژه مقایسه می کند و نتیجه گزارشات کارشناسان را با چندین میلیون درهم یا دلار ارزیابی می کند و سرش را تکان می دهد. ادامه جلسه رابه معاونینش که مدیران طراحی هستند می سپارد و برای انجام کارهای مهم جلسه را ترک می کند.
...

ماهیت معماری در ارتباط با جنبه های متعدد و پیچیده ، یک مجموعه بزرگ از لایه های مختلف می طلبد و داستان های متفاوت را رقم می زند.
- داستان خلق ایده و پروسه طراحی برای رسیدن به جوابی که آنرا پروژه بنامیم .
- داستان سلسله کارهای مدیریتی وهماهنگی هایی که این جواب را از عمده طرح هایی روی کاغذ به یک ساختارهای عینی در دنیای واقعی تبدیل می کند . به زبان ساده تر، ساختمانی ساخته شود .
- داستان عوامل تصمیم گیرنده برای پروژه همچون کارفرمایان و معماران و کارشناسان در جبهه هایی مختلفی نظیر سرمایه گزاران ، طراحان و سازندگان .

به تازگی به یاری چرخ روزگار ، به ناچاراغلب فعالیت های حرفه ام درارتباط با اتفاقات پشت پرده ای انجام می شود ، که سرنوشت یک پروژه را رقم می زنند . در این میان با فضای داستان سوم دست و پنجه نرم می کنم .
فضایی که بارها و بارها با فضای تجریدی و ناب کارگاه های طراحی فاصله دارد ، آنقدر که گاهی رنگ و ایده و هارمونی و تکنیک و خلاقیت و شارط و رندرینگ و مزه شیرین کار گروهی ، یک ایده ساده لوحانه و کودکانه بیش به نظر نمی آیند.
فضایی که بوی پول می دهد .
فضایی که معمارانش با الگوهای ذهنی من متفاوتند و به جای پیپ و خودنویس ، توت های سیاه در دست دارند ...


* توت سیاه : Black Berry phone

۱ نظر:

تورج گفت...

جالب بود ، حال کردم