دوشنبه، آذر ۲۸، ۱۳۹۰
یکشنبه، آذر ۲۰، ۱۳۹۰
به امید دیدار
از آن دسته فیلم هایی است که بعد از اینکه می بینم به خودم اجازه نمی دهم تا قضاوت کنم که فیلم را دوست داشته ام یا نه . باید مدتی به خودم زمان بدهم و پرده هایش را در روزمره ام مزه مزه کنم .
موضوع داستان درباره مشکلات زندگی زوجی از فعالین حقوق مدنی است که بعد از انتخابات قصد مهاجرت از ایران را دارند . بی شک داستان یک درامای تمام عیار است . موضوع آنقدر ملموس است و هر روز در رسانه ها درباره آن می شنویم و می خوانیم که اگر فیلمنامه را به تنهایی بخوانی شاید تا حدی تکراری به نظر بیاید . ولی شخصیت پردازی های قوی و جزئیات و بازی های خوب زیر سایه شهامتی که برای به تصویر کشیدن آنها خرج شده است ، فیلم را خاص می کند .
از دوستان می شنیدم که فیلم حرف تازه ای نداشت و روایت یک معضل اجتماعی - سیاسی امروز است در قالب قاب های خاص . این به نظرم تا حدی بی انصافی است . درست است که اصلا فیلم نوید بخشی نیست . ریتم فیلم کند است و طولانی بودن عمدی* آن تا حدی آزار دهنده است ، ولی از سوی دیگر ساخت و پرداخت ها بسیار قوی هستند . قاب بندی های پرقدرت تصویر ، همچنان در خاطره ام باقی است . رنگهای سرد وسایه های خاکستری ، عمق فضای ترس و عدم امنیت و تنهایی و خفقان را جلو چشمانت می آورند . تاش های مینیمالیستی مثل حضور کوتاه وکلیدی بازیگران برجسته ای مثل رویا تیموریان و حسن پورشیرازی و شهاب حسینی دریچه های تنفس فیلم هستند .
* براساس توضیح کارگردان
جمعه، آذر ۱۱، ۱۳۹۰
عدالت
وقتی راه می روم سعی می کنم چشمم به زمین زیر پایم نیفتد .
بارها شده که در لحظه گذاشتن کف پایم بر روی زمین مورچه ای را ناخواسته له کرده ام .
و این ناراحتم می کند
و چون گریزی از اعدام این جانور بی زبانِ بی زیان نیست ، از نگاه کردن به این قتلگاه حذر می کنم .
فکر می کنم عدالت جهانی هم شاید از همین نوع باشد . کسی بدون اینکه بخواهد ناگهان پا بر روی سر ما می گذارد و در لحظه ما را له می کند . . .
این طوری که فکر کنم عذاب وجدان کمتری دارم و حس می کنم به مورچه ها بدهی ندارم .
اشتراک در:
پستها (Atom)