جمعه، آذر ۱۱، ۱۳۹۰

عدالت

وقتی راه می روم سعی می کنم چشمم به زمین زیر پایم نیفتد .
بارها شده که در لحظه گذاشتن کف پایم بر روی زمین مورچه ای را ناخواسته له کرده ام .
و این ناراحتم می کند
و چون گریزی از اعدام این جانور بی زبانِ بی زیان نیست ، از نگاه کردن به این قتلگاه حذر می کنم .

فکر می کنم عدالت جهانی هم شاید از همین نوع باشد . کسی بدون اینکه بخواهد ناگهان پا بر روی سر ما می گذارد و در لحظه ما را له می کند . . .
این طوری که فکر کنم عذاب وجدان کمتری دارم و حس می کنم به مورچه ها بدهی ندارم .

هیچ نظری موجود نیست: