دوشنبه، شهریور ۱۸، ۱۳۸۷

شهر فرنگ ، از همه رنگ

آدم هایی که تو دوبی زندگی می کنند چند دسته اند .
یک دسته آنهایی که همیشه خدا درحال نق زدن هستند و زندگی نه چندان راحت اینجا رو چند برابر نفس گیرتر جلوه می دهند.
دسته دیگر آنهایی هستند که تو رنگ و آب و زرق و برق های مصنوعی این شهر لایه لایه غرق شده اند و کلی خوشحالند !
من نه می خواهم مثل اولی ها نق بزنم و نه خوشی زده زیر دلم . هیچ کدام .
یک کم از این تعدد و گوناگونی لایه های این شهر خسته ام .
این لایه ها رو درهر چیز ساده ای می شود پیدا کرد .
اولین مورد گوناگونی ملت هاست. این مورد اوایل برایم جذابیت هم داشت . حالا رفته رفته برخوردهای اجتماعی با این قوم های مختلف که هر کدام به یک رنگند و به یک زبان مختلف حرف می زنند، ازم انرژی می گیرد .
یکی ازمشکلات عمده فرهنگی - اجتماعی این بستر،توزیع ناهمگن حرفه های مختلف در قالب ملیت های مختلف است .
به یک نگاه کلی می شود فهمید که قشر عمده بخش خدماتی ( رستوران ، فروشگاه ،...) را جمعیت فیلیپینی ساکن دوبی تشکیل می دهند . عمده رانندگان تاکسی (آیتم خیلی پررنگ و حیاتی شهر ) از جمعیت پاکستانی و هندی هستند .
از آنجایی که جمعیت قالب مهاجر دوبی را هندی ها تشکیل می دهند ، هر کجای شهر باشید از آنها گریزی نیست و ردپای انها را می توان تقریبا همه جا از خرد ترین حرفه ها تا رشته های تخصصی پیدا کرد.اعراب اماراتی اگر کاربکنند ، اغلب پست های دولتی دارند و اغلب در اداره جات وبانک می توان رد پای کارمند اماراتی پیدا کرد .کارگران بی نوای این بلند ترین بلندترین برج های این شهر اغلب پاکستانی هایی هستند که نمی دانم به چه قیمت مفتی زیر آتش گرمای اینجا از جان مایه می گذارند .
قشر بزرگی از اروپا و امریکا اینجا برای خودشان سلطنت می کنند و از آسیای دور گروه عمده ای از چینی ها برای خودشان گوشه ای از این صحرا را اشغال کرده اند .
. . .

زندگی تو این شهر ریشه ریسیسم را دروجود آدم قلقک می دهد .
این قضیه تا جایی می تواند حاد جلو برود که به محض دیدن یک قوم ، به یاد یک صنف خاص بیفتی و یا وقتی بوی غذای تیپیکال یک ملت می زند زیر دماغت ، همه را زیر سوال ببری و منزجر باشی . . .

هیچ نظری موجود نیست: