پنجشنبه، دی ۰۲، ۱۳۸۹

زمستان

امشب ،
در اولین شب زمستان ،
در آستانه تولد سی و دو سالگی و سال جدید میلادی ،
با زمستان عهد می بندم ،
ذهنم را پاک می کنم ،
نا بخشوده ها را می بخشایم ،
دلتنگی ها را رها می کنم ،
لبخند می زنم و قلبم را می گشایم ،
و آخرین کوچک ترین گره های خشم را با دستانی باز نثار زمستان می کنم .
امید می بندم به سرمایش ، تا که خاموش کند آتشی را که به این گره ها دامن می زند .