تجربه ۹ ماه بارداری فضای بسیار خاصی بوده که ضمن آن خیلی چیزها به دست آوردم و چیزهایی نیز از دست دادم. جزییات این چیزها بسیار زیاد است ولی آنچه دوست دارم در موردش بنویسم موقعیت ها، فرصت ها و جایگاه فردی و اجتماعی است که صرفا به خاطر باردار بودن به من داده شد و یا ازم سلب شد و من اسمش را کرسی یا صندلی بارداری گذاشته ام.
به طور عینی اگر بخواهم داستان را تعریف کنم این جایگاه شاید شبیه به همان صندلی ای در مترو یا مکانهای عمومی باشد که با برچسبی برای زنان باردار رزرو شده است و حق استفاده را بلامانع به آنها می دهد. اما قضیه همه جا به همین شیرینی تمام نمی شود. صندلی های سمبلیک دیگری هم هستند مانند صندلی های حرفه ای، که وقتی قانون مدنی درست و درمانی نباشد که برچسب زنان باردار را رویشان بچسباند در رقابت های حرفه ای به سادگی از زیر نشیمنگاهت کشیده می شوند. اینکه آیا سکندری بخوری و احیانا اگر خوردی چقدر آسیب ببینی و بتوانی دوباره با همان حس قبل از زمین بلند شوی البته به خیلی شرایط روانی افراد بستگی دارد، شرایط روانی که در فراز و نشیب تغییرات هورمونی دوران بارداری بارها به هم می ریزند و بالا و پایین می شوند.
بگذریم…
این درد و دل بهانه ای است برای سپاسگزاری یا بیان رنجش نسبت به همه کسانی که در این ۹ ماه گذشته یا با توجه خاصی که به من داشتند بهم کمک کردند و یا با بی توجهی شان گذراندن این مدت را برایم مشکل کردند.
سپاسگزاری می کنم از تمام رهگذران ناشناس این شهر که در پیچ و خم گذرها با لبخند و نگاه گرمشان دلگرمم کردند و در صف ها و مکان های عمومی جایشان را به من سپردند. از آن فروشنده هایی که گیشه بسته شان را برای من باز کردند تا زودتر کارم را راه بیندازند و یا وقتی بی امان دنبال توالت عمومی می گشتم اجازه دادند از توالت خصوصی شان استفاده کنم!
تشکر ویژه من از همکاران قدیمی عزیزی که نسبت به رنجش من بی توجه نبودند و با دلجویی ها و پیگیری هایشان حمایتم کردند.
قدردانی می کنم از تک تک اعضای خانواده ام و همه دوستانی که با حضور پررنگشان حتی از دور و بواسطه فضاهای مجازی هوای من را داشتند و همراهی ام کردند.